کلاه قرمزی بودن

همین که گوشیمو روشن کردم-شاید این سوال برای خواننده پیش بیاید که گوشیم چیست؟ولی از ذکر نام کارخانه سازنده خود داری میکنیم تا تبلیغات نشود-پسرخاله  زنگ زد.اشتباه نکنید من کلاه قرمزی نیستم و او هم پسر خاله نیست،البته او پسرخاله ی من است و من هم پسر خاله ی او.پس هردو پسرخاله ایم ولی هیچکدوممون کلاه قرمزی نیستیم.
کلن کلاه قرمزی بودن جریانی مسخره و در عین حال رقت آوریست تصور کنید یک نفر تا ته دستش را فرو میکند در شما_حتمن تصور کنید_ و از بدن و صورت شما شکلکهای مسخره و مضحکی را که دوست دارد با آن سلیقه ی حال به هم زنش درمیاورد تا مردم بخندند،بد تر از آن اینست که دماغش را بگیرد و ناخوشایندترین صدایی را که میتواند از خودش بروز دهد و معلوم نیست از کجایش بیرون میاورد به اسم شما به مردم نشان دهد و معرفی کند.
بگذریم از کلاه قرمزی،
من همیشه با کول بودن خاصی تلفن ها را جواب میدهم،دکمه ی سبز را فشار دادم و بعد از مکس کوتاهی گفتم:بله؟
که گوشیم خاموش شد چون شارژی برای بقا نداشت.
ازینکه خاموش شد خوشحال شدم چون با هیچ کس کاری ندارم و انتظار این را هم دارم که هیچکس با من کار نداشته باشد.
من ازآن دسته آدمها هستم که با هشتاد درصد مردها و نودونه درصد جنس مخالف هیچ مشکلی ندارم.ونمیخاهم مشکلی پیش بیاید به همین دلیل از تکنیک های خاصی استفاده میکنم.
یکیش اینه که عقاید شخصیمو تا از من سوال نشده نمیگویم،دوم اینکه اصلن حرف نمیزنم(آیا دوم اول را نقض میکند؟اشکالی ندارد).
من که در زمستان از آن سمت ها پیاده روی میکنم که آفتابی است.پس قطعن  آدم راحت طلبی هستم.
و نمیخواهم کسی راحتی من را بهم بزند و روند زندگی چت و کسشرم  که برایم به طرز عجیبی دارای ارزش است را دچار مشکل کند.
چند روز پیش سرما خورده بودم و سینه ام عفونت کرده بود رفتم دکتر.و نسخه ای سنگین پیچید که دو آمپول داشت موقع خروج آن آمپول ها را انداختم داخل سطل آشغال.
دست بردم به لپهاش و بهش گفتم دکی جون-خیالات یک پررو شونده- من همیشه احساس خستگی میکنم دلیلش چی میتونه باشه؟گفت کم خون که نیستی؟گفتم نه،گفت پس شاید مشکل روحی و روانی باشه.
از آن حرفش خنده ام گرفت و الان دیگر خسته نیستم،شاید هم لج کرده ام.
من همیشه در موقعیتی بودم که یک آبشن بیشتر نداشتم آن هم درس خواندن و موفقیت در آن ،برایم موفق نشدن بی معنیست و باعث به گا رفتن همه چیز و آینده ام است.
یک راه داشتن کار را ساده میکند و پیش بینی آینده تان را هم ممکن میسازد.
الان هم باید پاشم و دست و صورتم را آبی بزنم و حوله را بعد از خشک کردن صورتم بیندازم؛مادرم هم که بیخیال اهلی شدن من شده چیزی نسبت به بی نظم بودنم به من نمیگوید.شوخی که نیست بیست سال من را تربیت کرده و نتیجه اش شده کسی که الان مینویسد.
تازه یاد چند هفته پیش در کلاس افتادم؛کلاس که تمام شد همه دور میز استاد را احاطه کرده بودند چون جلسه ی آخرمان بود.من هم رفتم پشت آنها و نمیدانم چه شد واقعن نمیدانم چه نیرویی من را وادار به این کار کرد به یک همکلاسی پسر که خیلی کم دیده بودمش، از پشت به کونش انگشت بزنم،بعد از چند ثانیه دیدم صدای خنده و قهقهه بلند شد برگشتم دیدم همه به من میخندند چون هیچکس انتظار چنین کاری توسط من را نداشت خداراشکر آن را به حساب شوخی گذاشتند و من هم به این کارم خندیدم.ولی آن پسر به طرز عجیبی اصلن به روی خودش نیاورد و در حال صحبت با استاد بود.
این مسئله تا چند روز باعث شده بود بعضی ها من را به چشم یک آدم کمدی نگاه کنند و در هنگام رد شدن از کنارم سلام کنند و لبخندی بزنند.
یعنی مثل کلاه قرمزی یکی من را بازی میدهد ؟یا به قول دکتر مشکل  روانی دارم؟یا شاید هم دنیا را به شوخی گرفته ام؟

یک دیدگاه برای ”کلاه قرمزی بودن

  1. ببین درسته که خوب مینویسی ولی این دلیل نمیشه یه بار نخونیش و غلط هات رو درست نکنی! مثلا چرت رو نوشتی چت وخیالات رو خیالان،شاید بگی تابلو که منظورت چیه ولی نیست چون این جمله رو ببین

    دست بردم به لپهاش و بهش گفتم دکی جون-خیالان یک پررو شونده- من همیشه احساس خستگی میکنم دلیلش چی میتونه باشه؟

    جمله بی معنیه و طول میکشه که آدم بیگیره منظورت چی بوده چون خیالات رو نوشتی خیالان
    این اخرش هم که معلوم نشد چی شد انگشت زدم دیگه چیه؟!یعنی انگشتش کردی به اینکار که کسی به کون کسی انگشت یا دست بزنه میگن انگشت کردن نه انگشت زدن و انگشت زدم میتونه انگشت به شونه ش زده باشی یا به کله ش حتی
    حالا بگو ببینم جریان چی بوده

بیان دیدگاه